محتوای خبری مرکز طبی کودکان

  • تاریخ انتشار : 1398/02/05 - 11:36
  • تعداد بازدید کنندگان خبر : 2256
  • زمان مطالعه : 9 دقیقه

دکتر بهروز باوریان: کلید پیشرفت هر جامعه آموزش است

با دکتر بهروز باوریان از اساتید بازنشسته گروه کودکان دانشگاه به گفتگو نشستیم.

دکتر بهروز باوریان  در سال 1333 در شهرستان مسجد سلیمان متولد شد. پدر وی حسابدار و از کارکنان شرکت نفت بود. وی تا کلاس هشتم را در مسجد سلیمان و پس از آن به دلیل انتقال به شهر آبادان، در این شهر تحصیل کرد تا در کلاس دهم به همراه یکی از برادرانش که دانشجو بود به تهران آمد و به دبیرستان خوارزمی رفت. در سال 58 در رشته پزشکی فارغ التحصیل شد. پس از گذراندن دوره سربازی و طرح به عنوان دستیار بیماریهای کودکان در مرکز طبی کودکان مشغول کار و تحصیل شد و به عنوان هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران به مدت 32 سال خدمت کرد. مدتی نیز به عنوان معاون آموزشی بیمارستان مرکز طبی کودکان فعالیت داشت. وی در سال 52 ازدواج کرد و صاحب چهار فرزند است.

آقای دکتر، بفرمایید که چه سالی و در کجا متولد شدید؟ دوران کودکی‌تان چگونه سپری شد؟
من، دکتر بهروز باوریان، به گفته مادرم 6 خرداد 1333 و در شناسنامه 1 مرداد 1333 در مسجد سلیمان متولد شدم. پدر من، حسابدار و از کارکنان شرکت نفت و مادرم نیز خانه دار بود. من در خانواده پرجمعیت همراه با چهار برادر و یک خواهر بزرگ شدم. پدر و مادرم هر دو باسواد و علاقه مند به تحصیل بودند.

دوران کودکی‌تان چگونه گذشت؟
من در دوران کودکی از مدرسه و درس فراری بودم. با گریه به مدرسه می رفتم و به نوعی از مدرسه می ترسیدم. علاقه ای به تحصیل نداشتم و بیشتر به کارهای فنی علاقه مند بودم. پدربزرگم کارگر فنی بود و به همین دلیل علاقه به انجام کارهای فنی در من رشد کرده بود. تا کلاس هشتم در مسجد سلیمان درس خواندم و پس از آن به دلیل انتقال کار پدر به آبادان، در دبیرستان بیست و پنج شهریور آبادان، تا پایان کلاس نهم تحصیل کردم. پدرم بسیار راغب تحصیل در دانشگاه بود. در کلاس یازدهم همراه با برادرم که در تهران دانشجو بود به تهران آمدم و در دبیرستان خوارزمی مشغول تحصیل شدم.

دوران دبیرستان چگونه سپری شد؟
در دبیرستان خوارزمی، در امتحان جبر، برگه امتحانی دو رو بود و من یک روی برگه امتحان را پاسخ دادم و فراموش کردم روی دیگر برگه امتحانی را هم پاسخ دهم. به همین دلیل به پیش معلم خود رفتم و ماجرا را برای ایشان گفتم. ایشان با روی باز، به من فرصت داد تا دوباره امتحان دهم و با نمره 19 این امتحان را قبول شدم.
اعتماد معلمم و برخورد خوب او در این ماجرا باعث تحول زندگی من شد. به طوری که در کلاس دهم رتبه اول مدرسه شدم و به منظور قدردانی، برای کلاس یازدهم، مدرسه از من شهریه دریافت نکرد. کلاس یازدهم نیز شاگرد اول مدرسه شدم و همه نمره هایم 20 بود. گاهی وقتها 18 هم می شدم معلم ها به دلیل شناخت، نمره 20 را به من می دادند.

چگونه وارد دانشکده پزشکی شدید؟
من در کلاس دوازدهم، وارد موسسه تازه تاسیس هشترودی شدم و به عنوان شاگرد اول ثبت نام کردم. معلمان همگی با من خوب بودند. در کلاس دوازدهم خیلی درس می خواندم، گاهی شب ها به قدری درس می خواندم که ایستاده خوابم می برد. منطقه شش فعلی در آن زمان، منطقه دو محسوب می شد آن زمان شاگرد اول منطقه شدم. تا اینکه رتبه دوم کنکور را کسب کردم و وارد دانشکده پزشکی شدم.

دوره پزشکی عمومی چطور گذشت؟
سالهای اول دانشگاه باز تنبلی شروع شد. درس آناتومی را با سختی پاس کردم. ولی دوباره درس خواندم و سال دوم دانشگاه با همسرم که همکلاسم بود، آشنا شدم و ازدواج کردم. همسرم دکتر برادران اراکی متخصص رادیولوژی است. دوره پزشکی عمومی را در سال 58 با معدل بسیار خوب به اتمام رساندم. ما اولین گروهی بودیم که پس از انقلاب، فارغ التحصیل رشته پزشکی شدیم. می توانستم به طور مستقیم وارد دوره رزیدنتی شوم اما به سربازی رفتم و در نیروی دریایی شهر انزلی خدمت کردم که در جریان جنگ کردستان و جنگ عراق این سربازی دو سال طول کشید.
دوره طرحم را هم در شهر سبزوار گذراندم. سپس برای دوره تخصصی درس خواندم و نفر دوازدهم بورد تخصصی بیماریهای کودکان شدم.

از دوره تخصصی و پس از آن بگوئید؟ چه اتفاقاتی افتاد؟
پس از قبولی در امتحان بورد تخصصی، دانشگاه اعلام نیاز کرد و من به عنوان هیئت علمی دعوت به کار شدم. از کار بسیار لذت می بردم و به تدریس خیلی علاقه مند بودم. از ساعت 7 صبح تا 8 شب در بیمارستان حضور داشتم و انگیزه بالای کار باعث می شد خستگی را حس نکنم. من در بیمارستان امیرکبیر مشغول کار بودم.
آن زمان مسئول پذیرش بیمارستان مرکز طبی کودکان خانم مجتهدزاده بیمارانی را که به دلیل نبود جا در مرکز طبی کودکان پذیرش داده نمی شدند تلفنی با من هماهنگ می کرد و من در بیمارستان امیرکبیر پذیرش می دادم.
علاوه بر کار خود، کنار جراحان 14 سال کار کردم و کار با این گروه برای من بسیار لذت بخش بود.
در آن زمان بیمارستان امیرکبیر به صلاحدید دانشگاه منحل شد و من به مرکز طبی کودکان منتقل شدم. مرکز طبی کودکان قطب بود و من علاقه مند به کار در آن. کارم را از درمانگاه شروع کردم. بعدها اورژانس و درمانگاه بر عهده من بود. بخش اورژانس خیلی خوبی داشتیم. در کنار اساتید و دستیاران جوان کار می کردم و از کار بسیار لذت می بردم.

فعالیت اجرایی هم داشتید؟
بله، من مسئول امتحانات گروه بودم. امتحانات انتخاب دستیار، کارورزی، جامع اینترنی از جمله آنها بود.
در مرکز طبی کودکان، در زمان ریاست دکتر موحدی، معاون آموزشی شدم. در تدریس بسیار جدی بودم و در کار سخت گیر. در سمت معاونت آموزشی بسیار جدی برخورد می کردم به طوریکه برای همه اساتید و دانشجویان پرونده کاری تشکیل دادم. کارتهای حضور و غیاب را شخصاً چک می کردم. حضور به موقع برایم مهم بود. گاهی دستیاران را از پاویون هنگام خواب بیدار می کردم و به جلسه گزارش صبحگاهی می آوردم.
دلم نمی خواست کسی از فرصت های آموزشی غافل بماند. علم باید عملیاتی شود. کسی که در دانشگاه تحصیل می کند باید به خلاقیت و مهارت برسد. من معتقدم در دانشگاه باید علم با تمام وجود لمس شود. اساساً فرق دبیرستان با دانشگاه همین است. در دبیرستان دانش و نگرش ایجاد می شود اما در دانشگاه است که این دانش و نگرش تبدیل به مهارت می شود.

چند فرزند دارید؟
فرزند اولم را به خاطر بی مسئولیتی پزشک همسرم، در دوران بارداری از دست دادیم. هنوز برای آن ماجرا ناراحت هستم. ما نام آن پسر را عبداله گذاشته بودیم.
اکنون چهار فرزند دارم. دخترانم دکترای مهندسی از دانشگاه صنعت شریف هستند. پسرم هم دکترای ریاضی دارد. در المپیاد ریاضی موفق به کسب مدال نقره جهانی شد.
همسرم در موفقیت فرزندانم بسیار تاثیر داشت. او وقت بیشتری با بچه ها می گذراند و حتی مطب را مدتی برای پرورش فرزندان تعطیل کرد.

خودتان را از کاری سرزنش می کنید؟
بله. بزرگترین اشتباه من در زندگی این بود که من برای گذراندن دوره فلوشیپ اقدام نکردم. خودم را درگیر کارهای اجرایی کردم و از خودم غافل ماندم. علم همانند کوهی است که قله آن ناپیداست، باید مدام بالا رفت. باید تحقیقات کرد. باید آموخت.

چه پیامی برای کسانی که قصد انتخاب رشته پزشکی را دارند، دارید؟
هیچ فردی برای کسب درآمد نباید پزشکی را انتخاب کند. اگر کسی با انتخاب پزشکی قصد کسب درآمد دارد سخت در اشتباه است و بهتر است برود سراغ کارهای دیگر. هدف یک پزشک نباید کسب درآمد باشد. کسی که برای کسب درآمد پزشکی را انتخاب کند راهش را گم کرده است. ممکن است که پزشکی فرد را به درآمد برساند اما نباید هدف اصلی آن باشد.
به نظر من پزشکی می تواند موفق شود که بتواند هدایت کند. پزشک در واقع به نوعی معلم هم است. پزشک باید به بیمار هم آموزش دهد علت بیماری را بگوید، راه های درمان را بگوید و به نوعی بیمار را هدایت کند تا درمان بیمار موفقیت آمیز باشد. پزشک باید قانع باشد.

چه پیامی برای جوانان و پزشکان دارید؟
خود آدم است که باعث موفقیت خودش می شود. جوانان باید قدر خود را بدانند. ارزش خود را بدانند. هرفرد باید بتواند خودش و کارهایش را نقد کند. وجدان بهترین محکمه است برای رفتارهای ما. هیچکس تا خودش نخواهد نه دزد می شود نه معتاد. باید بهای خود را دانست تا درگیر اشتباه نشد.
پیام من به پزشکان اینست که برای خود و خانواده خود هم وقت بگذارند، مخصوصا پزشکان آقا. ما پزشکان خانواده خود را فراموش می کنیم.

از دوران بعد از بازنشستگی بگوئید؟
من جمعاً 32 سال خدمت کردم و در سال آخر با توجه به شرایطی که پیش آمد بازنشسته شدم. از روزی که رفتم هر شب خواب معلمی دیدم. من خیلی معلمی را دوست داشتم. هرشب بلااستثنا خواب تدریس و امتحان می بینم. اکنون این حس را در درمان بیمارانم در مطب ارضا می کنم. برای درمان بیماران به آنها آموزش می دهم.
یکی از کارهایی که بعد از بازنشستگی کردم این بود که بسیار کتاب خواندم. در همه موضوعات، اقتصاد، مدیریت، حتی رمان. وقتم را به بهترین نحو استفاده کردم. دوره مدیریت MBA در دانشگاه شهید بهشتی گذراندم. در آن موفق به یادگیری حسابداری، فن بیان، فن مذاکره شدم.

چه پیامی برای سیستم آموزشی دارید؟
یکی از ضعف های آموزشی پزشکی این است که اقتصاد و حسابداری و مدیریت نمی خوانند. کارهای مدیریتی بلد نیستند. کار گروهی بلد نیستند. باید در این دو پیشرفت کنیم.
در سیستم آموزشی مهم است که بازخوردهای منفی به صورت خصوصی به دانشجو داده شود. دانشجو باید با عشق سر جلسات آموزشی حاضر شود نه با ترس. بازخوردهای مثبت هم باید به صورت عمومی داده شود تا ایجاد انگیزه کند.
من معتقدم کلید پیشرفت هر جامعه آموزش است. همه چیز بر پایه علم است. علم است که باعث می شود خطا کم شود، چیزی نابود نشود. مدیریت آموزشی اساس موفقیت است. نه پول و نه سرمایه هیچکدام باعث موفقیت نمی شود. علم است که اگر به طور متناسب رشد کند باعث موفقیت و پیشرفت می شود.

حرف آخر؟
من هرچه از خدا خواستم خدا بهم داده و اگر هم نداده به من ثابت کرده که به صلاح من نبوده. بعدها فهمیدم که اگر آن چیز را به دست می آوردم حتما مشکلی برایم ایجاد می شد. همیشه از خدا خواستم مرا به خودم واگذار نکند.

خبرنگار و عکاس: لیلا یوسفی

  • گروه خبری : مرکز طبی کودکان,گروه خبری RSS
  • کد خبر : 86900
لیلا  یوسفی
تهیه کننده:

لیلا یوسفی

2 نظر برای این مقاله وجود دارد

بهداد قریب
78/10/11 - 00:00

بسیار متشکرم از این گزارش بسیار خوب. استاد باوریان خیلی برای مرکز طبی کودکان و دانشجویان زحمت کشیدند و باید از زحمات بسیار ارزشمند ایشان یاد می شد و قدردانی انجام می شد

پاسخ

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *
منصور ملائیان

منصور ملائیان

78/10/11 - 00:00

من از همکاران جراح دکتر هستم نظریات وی صادقانه بیان شده است وبسیار قابل استفاده نسل جوان باید باشد.همکاری با وی جزو افتخاراتم می باشد

پاسخ

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *

نظر دهید

متن درون تصویر امنیتی را وارد نمائید:

متن درون تصویر را در جعبه متن زیر وارد نمائید *